دوشنبه ۱۶ مرداد ۰۲

عمومي

مطالب عمومي

افراد موفق كه در آغاز شكست خورده اند

داستان شكست افراد موفق؛ بايد خواند، بايد ياد گرفت

در اين مقاله، از زندگي افراد موفق مي‌خوانيد، اما از بخش تاريكش؛ يعني بخشي كه هنوز زندگي روي خوشش را به آنها نشان نداده بوده است. قبل از اينكه به‌سراغ داستان‌ها برويم، از شما دعوت مي‌كنيم كه به گفته نويسنده آمريكايي، آلبرت هابارد (Elbert Hubbard) نگاهي داشته باشيد:

شكست فقط يعني دست از تلاش برداشتن.

حق با هابارد است. فقط زماني مي‌توانيم خود را شكست‌خورده بناميم كه دست از تلاش برداريم. توقف تلاش يعني تسليم‌شدن در مقابل نااميدي. نبايد اجازه دهيم انگيزه و اميد از دست‌هايمان پَر بزنند و بروند.

حالا اين شما و اين داستان شكست ۱۵ فردي كه اكنون جزو موفق‌ترين افراد تاريخ شناخته مي‌شوند:

۱. سر جيمز دايسون (Sir James Dyson)

جيمز دايسون مخترع جاروبرقي بدون كيسه

سر جيمز دايسون را مي‌شناسيد؟‌ (سِر لقبي تشريفاتي در بريتانياست كه به آدم‌هاي مهم داده مي‌شود.) فكر نمي‌كنيم اين اسم به گوشتان آشنا باشد. دايسون كارآفرين و مخترعي است كه قبل از توليد و راه‌اندازي جاروبرقي‌هاي بي‌كيسه، سال‌ها زحمت و شكست را در مسير پيروزي تجربه كرد. ۱۵ سال طول كشيد تا سر جيمز بتواند با توليد اختراعش به ثروتي به ارزش ۴٫۵ميليارد دلار برسد.

اين مخترع پرتلاش سال‌ها روي نمونه محصول آزمايشي خود كار كرد و در نهايت به موفقيتي بزرگ رسيد. بيشتر آدم‌ها بعد از تجربه شكست، در نخستين گام‌هاي مسيرشان تسليم مي‌شوند؛ اما سر جيمز دايسون اين‌طور نبود و همين باعث شد كه حالا نامش را در ميان موفق‌ترين‌ها بخوانيد.

زندگي كوهي از مشكلات قابل‌حل است و من از آن لذت مي‌برم.

ــ سر جيمز دايسون

۲. استيون اسپيلبرگ (Steven Spielberg)

استيون اسپيلبرگ كارگردان مطرح آمريكايي

استيون اسپيلبرگ. بله! تعجب نكنيد. يكي از معروف‌ترين كارگردان‌هاي دنيا و خالق آثاري مانند «فهرست شيندلر» و «نجات سرباز رايان» هم قبل از شهرت و موفقيت، طعم تلخ شكست را چشيده است. دانشكده هنرهاي سينمايي دانشگاه كاليفرنياي جنوبي دو مرتبه استيونِ جوان را رد كرد و نپذيرفت؛ اما او تسليم نشد.

بعدها زماني‌كه اين كارگردان ۳ جايزه اسكار را از آن خود كرد و ميلياردها دلار درآمد از توليد فيلم‌هاي جذابش كسب كرد، در آن دانشكده برايش ساختماني ساختند و به‌افتخار او نامش را ساختمان استيون اسپيلبرگ گذاشتند. جذاب نيست؟ تلاش و شوق فرديِ اسپيلبرگ در مسير خواسته‌هايش باعث شد كه حتي معادلات ذهني كساني كه او را شايسته تحصيل در دانشكده‌شان نمي‌دانستند هم به‌كلي به هم بريزد. به اين مي‌گويند همت و اراده.

به تمام كارنامه هنري‌ام افتخار مي‌كنم: شكست‌ها و موفقيت‌هايم.

ــ استيون اسپيلبرگ

۳. توماس اديسون (Thomas Edison)

توماس اديسون مخترع لامپ

«توماس ابله‌تر از آن است كه چيزي بياموزد.» اين را ما نمي‌گوييم، آموزگاران اديسون در كودكي‌اش اين جملات را به مادر توماس كوچك گفته‌اند. مخترع لامپ و بيش از هزار اختراع رنگارنگ ديگر هم در مقطعي از زندگي‌اش در بن‌بست‌هاي تاريكي اسير شده بوده و اين به‌شدت اميدبخش است. نه به‌خاطر اينكه ما با اديسون دشمني داريم، به‌خاطر اينكه با مرور زندگي افرادي مانند اديسون بزرگ متوجه مي‌شويم كه شكست براي همه هست و از دل تجربه‌هاي تلخش مي‌توان نكات آموزنده فراواني بيرون كشيد.

به نظرتان معلم‌هاي اديسون اشتباه كرده‌اند يا اديسون در مقاطع بعدي زندگي‌اش تغيير كرده است؟ تلاش‌هاي مادرش به او در شكوفايي كمك كرده است؟ نظرتان چيست؟

من هيچ‌كاري را اتفاقي انجام نداده‌ام. اختراعاتم هم اين‌چنين نيستند و همگي نتيجه تلاش و كارند.

ــ توماس اديسون

۴. والت ديزني (Walt Disney)

والت ديزني

تصور كودكي‌تان بدون والت ديزني و شاهكارهايش ممكن است؟ نه نيست. البته چنين چيزي شدني نبود، اگر… ، اگر والت ديزني به گفته‌هاي سردبير روزنامه محل كارش توجه مي‌كرد. مي‌دانيد او به والت چه گفته بود؟ سردبير اعتقاد داشت كه والت ديزني قدرت تخيل كافي ندارد و ايده‌هايش چندان جالب نيستند!

والت ديزني خلاق با قدرت تخيل فوق‌العاده‌اش به حرف‌هاي سردبير گوش نكرد. او رؤياسازي بزرگ شد كه دنياي خود و افراد متعددي در دنيا را دگرگون كرد.

به‌نظرم تجربه شكستي سخت در جواني مهم است؛ چون اين شكست شما را متوجه مي‌كند كه در شرايط سخت چه‌چيزهايي اتفاق مي‌افتند. به‌خاطر شكست‌هايي كه داشتم، هيچ‌گاه در زندگي در آستانه فروپاشي‌ها و شكست‌هاي ديگر نترسيدم. من هيچ‌وقت نترسيدم.

ــ والت ديزني

والت ديزني حرف جالبي مي‌زند؛ چيزي شبيه بالاتر از سياهي كه رنگي نيست. او با تجربه‌هاي شكست زودهنگام در زندگي، ناكامي را ياد گرفت و ديگر براي روزهاي سخت بعدي زندگي آماده بود.

۵. آلبرت انيشتين (Albert Einstein)

آلبرت انيشتين فيزيكدان بزرگ

نام انيشتين هم‌معنا با تيزهوشي است؛ اما خودش تا ساليان طولاني در دسته آدم‌هاي باهوش قرار نمي‌گرفته است. او حرف‌زدن را در سن ۴سالگي شروع كرد و نوشتن را دير ياد گرفت. به نظر مي‌رسيد آلبرت كوچك از هوش بهره چنداني نبرده بوده؛ اما نظريه‌هايش دنياي فيزيك را دگرگون كرد و جايزه نوبل برايش به همراه داشت.

آلبرت در دوران جواني هم طعم شكست را مزه كرده است. او در ورود بي‌دردسر به دانشگاه پلي‌تكنيك زوريخ مشكل داشت و كمي طول كشيد تا بالاخره وارد اين دانشگاه شد. منتها انيشتين هم تسليم نشد و آن‌قدر در راه فيزيك تلاش كرد تا در نهايت، نتايج شگفت‌انگيزش زندگي خود و تمام دنيا را تغيير داد.

پروژه هاي بلند مدت

گاهي‌اوقات اين خاك خوردن در فهرست كارها، ريشه در مبهم بودن پروژه، خسته‌كننده بودن يا مشخص نبودن روال انجام آن دارد. طبيعي است كه چنين پروژه‌اي از فهرست اولويت‌هايمان خط بخورد، چرا كه كار كردن روي آن ما را معذب مي‌كند. اما گاهي هم پروژه چنين ويژگي‌هايي ندارد و به‌ تعويق انداختن آن وابسته به شرايط است: يعني كارهاي داراي ضرب‌الاجلي داريم كه رسيدگي به آنها براي‌مان ضروري‌تر است. به همين خاطر فرصت رسيدن به پروژه‌هاي بدون ضرب‌الاجل را پيدا نمي‌كنيم.

در بيشتر مواقع، به‌خاطر كار نكردن روي چنين پروژه‌هايي، از جانب ديگران سرزنش نمي‌شويم. فقط خودمان از اينكه نمي‌توانيم انجام‌شان بدهيم و مدت‌هاست كه آنها را دست‌نخورده باقي گذاشته‌ايم، احساس بدي پيدا مي‌كنيم. به‌علاوه، وقتي كاري مهم باشد، اما ضرب‌الاجل نداشته باشد، هر لحظه ممكن است كارفرما سراغش را بگيرد و فكر اينكه در چنين زماني چيزي براي ارائه كردن نداريم، نگران‌مان مي‌كند.

بياييد از وارسي مشكل بگذريم و ببينيم كه چه راه‌حلي براي آن وجود دارد؟ وقتي مي‌خواهيم يا نياز داريم كه كاري بدون ضرب‌الاجل را به‌ اتمام برسانيم، چطور بايد براي انجام دادنش انگيزه كافي ايجاد كنيم؟ درادامه ۳ راهكار را براي حل اين مشكل معرفي خواهيم كرد.

۱. تعيين ضرب‌الاجل

تعيين ضرب‌الاجل براي پروژهٔ به‌تعويق‌افتاده

اگر پروژه‌اي ضرب‌الاجل ندارد، به اين معنا نيست كه خودمان نمي‌توانيم براي آن ضرب‌الاجل تعيين كنيم. مثلا مي‌توانيم موعد مشخصي براي به‌ اتمام‌ رساندن پروژهٔ موردنظر تعيين كنيم و هر هفته زماني را براي رسيدگي به آن كنار بگذاريم. يا زمان مشخصي در روز را به پيش بردن كارهاي مرتبط به آن اختصاص دهيم.

تعهداتي را كه در اين رابطه براي خودتان ايجاد كرده‌ايد، جايي يادداشت كنيد. بهترين انتخاب، تقويمي است كه در آن وظايف و تاريخ رسيدگي به آنها را يادداشت مي‌كنيد. اگر مي‌دانيد در اوقاتي كه سرتان شلوغ است، جايي براي رسيدگي به كارهاي بدون ضرب‌الاجل نداريد، زماني را تعيين كنيد كه سرتان خلوت‌تر است و مي‌توانيد واقعا به تعهدي كه داده‌ايد عمل كنيد.

وقتي موعدي را براي به‌ اتمام رساندن پروژه (يا بخش‌هايي از آن) تعيين مي‌كنيد، درك بهتري از اولويت آن پيدا خواهيد كرد. به‌علاوه، چنين شرايطي در شما حس ضروري بودن كار را ايجاد مي‌كند.

در همين حين كه به زمان‌بندي وظايف‌تان فكر مي‌كنيد، تعداد كارهايي را كه زمان اتمام مشخصي ندارند و بايد به آنها رسيدگي كنيد، مشخص كنيد. اگر تعداد اين كارها زياد است، با اختصاص دادن هر ماه به يكي از آنها، شانس پيشرفت خود را در انجام كار بيشتر خواهيد كرد. اگر بخواهيد تمام كارهاي ناتمامِ بدون ضرب‌الاجل را به‌ يك‌باره انجام دهيد، احتمال اينكه وسط راه خسته شويد و به تعهدات‌تان پايبند نمانيد، بيشتر مي‌شود.

۲. درگير كردن شخص يا اشخاص ديگر و به وجود آوردن فشار مثبت

درگير كردن ديگران-۳ راه براي اينكه بدون ضرب‌الاجل باانگيزه كار كنيم

گاهي كارهاي بدون ضرب‌الاجل تنها درصورتي پيش مي‌روند كه از كمك شخص ديگري استفاده كنيم. وقتي زمان‌بندي‌‌مان را براي انجام كارها با ديگري درميان مي‌گذاريم و طي روندي منظم او را از آخرين به‌روزرساني‌هاي فعاليت‌هايمان آگاه مي‌كنيم، براي خودمان نوعي انگيزه براي پيش بردن كارها پيدا مي‌كنيم.

بعضي افراد شخص به‌خصوصي را دارند كه ترجيح مي‌دهند با او از اهداف‌شان صحبت كنند و راجع به روند كار به او گزارش دهند. اين شخص مي‌تواند همكار، رئيس‌، دوست‌ يا هر شخص ديگري باشد. عدهٔ ديگري هستند كه ترجيح مي‌دهند تعداد بيشتري از افراد را از تصميم‌شان آگاه كنند و به آن جلوه‌اي عمومي‌تر بدهند.آنها اين كار را با درميان گذاشتن تصميم‌شان با چند نفر از همكاران، يا پست كردن هدف‌شان در شبكه هاي اجتماعي انجام مي‌دهند. بسته به صلاح‌ديد مي‌توانيد يكي از اين دو راه را انتخاب كنيد. البته راه دوم را تنها درصورتي انتخاب كنيد كه همكاران يا مخاطبان شما تصميم‌تان را فراموش نكنند و پيگير روند كارتان باشند.

راه ديگر اين است كه از كسي بخواهيد در پيش بردن پروژه كمك‌تان كند تا با هم روي آن كار كنيد. زمان مشخصي در هفته يا روز را به اين همكاري اختصاص دهيد. اگر نمي‌توانيد همكار پيدا كنيد، سعي كنيد اتاق يا دفتري را براي كار انتخاب كنيد كه در آن، شخصِ ديگري هم مشغول انجام دادن كارهاي خودش باشد. بهترين كاري كه در حالت دوم از دست‌تان برمي‌آيد اين است كه آن شخص را در جريان كارتان بگذاريد و در پايان روز، راجع به كارهايي كه كرديد با او صحبت كنيد. همين برقراري ارتباط و در مجاورت شخص ديگر بودن، مسئوليت پذيري شما را بيشتر مي‌كند، چون او از كاري كه بايد طي آن مدت‌ انجام بدهيد، خبر دارد.

اين كار مزيت ديگري هم دارد: به‌نوعي محيط كار كوچكي به وجود مي‌آورد و اين احساس آزاردهنده را كه شما در حال كار كردن هستيد و ديگران دارند خوش مي‌گذرانند، كمتر مي‌كند.

از ميان اين راه‌ها موردي را انتخاب كنيد كه بيشتر با آن احساس راحتي مي‌كنيد و فكر مي‌كنيد كه در ايجاد انگيزه مؤثرتر خواهد بود. همهٔ اين موارد درجه‌اي از مسئوليت‌پذيري را به همراه دارند، به اين ترتيب اگر ضرب‌الاجلي واقعي هم وجود نداشته باشد، حس نا‌اميد كردن ديگري يا بدقول بودن، شما را وادار به انجام كار خواهد كرد.

. استفاده از مشوق

استفاده از مشوق-۳ راه براي اينكه بدون ضرب‌الاجل باانگيزه كار كنيم

آخرين راهي كه براي ايجاد انگيزه معرفي مي‌كنيم، استفاده از مشوق‌هاي متقاعدكننده است. اين راهكار به شيوه‌هاي مختلفي قابل پياده‌سازي است. شما مي‌توانيد با اين شيوه شروع كنيد: براي انجام دادن كارتان پاداشي در نظر بگيريد. مثلا با خودتان قرار بگذاريد كه يك ساعت روي پروژه وقت بگذاريد و بعد از آن ناهار بخوريد. يا مثلا وقتي كار تحقيقات‌تان به‌ پايان رسيد، بعدازظهر را صرف مرتب كردن دفتر كارتان كنيد. قرار نيست اين پاداش‌ها خيلي بزرگ و تجملي باشند. فعاليت‌هايي را براي پاداش در نظر بگيريد كه دل‌تان مي‌خواهد انجام بدهيد.

اگر اين پاداش‌ها مشوق‌هاي قابل‌اعتنايي نبودند و نتيجه‌اي نداشتند، از شيوهٔ دوم استفاده كنيد كه در نظر گرفتن جريمه است. مثلا با خودتان قرار بگذاريد كه اگر يك ساعت وقتِ معين‌شده را صرف پيش بردن كار بدون ضرب‌الاجل‌تان نكرديد، اجازهٔ ديدن برنامهٔ تلويزيوني موردعلاقه‌تان را نخواهيد داشت. ايدهٔ اصلي اين است كه محروم شدن از انجام فعاليت لذت‌بخشي را كه به‌طور معمول انجام مي‌دهيد، به‌عنوان جريمه در نظر بگيريد. به اين صورت احتمال ناديده گرفتن كاري كه مجبور نيستيد برايش وقت بگذاريد كمتر مي‌شود.

روش آخر هم اين است كه پاداش بزرگ‌تري براي پايان روز كاري در نظر بگيريد. مثلا با خودتان قرار بگذاريد كه پس از اتمام كار، به كافي‌شاپ، رستوران يا پارك برويد. با استفاده از اين شيوه، تجربه‌اي لذت‌بخش را با نياز به تمركز بر كاري ادغام مي‌كنيد كه درصورت نبود آن مشوق، ممكن است چندان راغب به انجام دادنش نباشيد.